دینوری و تفسیر معاصرین از نوشته های او ـ دروغگویی مقامات و ایجاد طبقه خواص امپراتوری ایران را فرو پاشاند
درگذشت احمد دينوري (احمد بن داود) اندیشمند، مورخ و اديب ایرانی را آخرين هفته مارس 895 ميلادي نوشته اند. وي از پژوهشگران و نويسندگان دوران سامانيان بود که تاجیکیان (پارسیان) دمی از بزرگداشت آنان فروگذار نمی کنند . آثار دينوري متعدد و معروفترين آنها «اخبار الطوال» شامل رويدادهاي تاريخي تا پایان عصر ساسانیان (يزدگرد سوم) است.
مورخان معاصر با تفسیر نوشته های دینوری و نویسندگان عصر سامانیان به این نتیجه رسیده اند که «دروغگویی مقامات»، تشکیل طبقه خواص مرکب از شاهزادگان، امیرزادگان، بزرگان و ژنرالها در سه دهه پیش از تعرض عرب و مبارزه آشگار و پنهان افراد این طبقه با یکدیگر برسر کسب قدرت و نیز افزایش شکاف طبقاتی در جامعه ایران سه عامل اصلی اضمحلال امپراتوری ایران بودند. به عبارت دیگر، فرسوده شدن ارتش ایران در جنگهای غیر ضروری خسروپرویز ازجمله تصرف مصر و ...، در آن زمینه نقش آنچنانی نداشت و یک عامل فرعی بود. با توجه به این تفسیر مورّخان، در سال 1336 هجری و پس از تاسیس دو حزب مردم و ملّیون و گسترش انتشار نطق و مصاحبه مقامات و رجال و ترس از رواج وعده های غیر عملی و گزارش های نادرست، به دکتر اقبال نخست وزیر وقت پیشنهاد شده بود که برای کاهش از موارد دروغگویی مقامات ارشد، آرزوی داریوش بزرگ که اهورامزدا ایران را از دروغ در امان دارد به صورت قاب عکس کتیبه به دو خط عربی (فارسی کنونی) و میخی تهیه شود و در همه ادارات دولتی نصب و در میدانهای شهرها قرارداده شود تا اصطلاحا نصب العین باشد. این پیشنهاد، نخست مورد توجه قرارگرفت ولی بعدا به بهانه زیاد بودن هزینه تهیه آن همه قاب عکس و نبودن بودجه مسکوت ماند. در نیمه دهه 1350 هجری (1970 میلادی) هیات کارشناسان مامور حل مسائل اداری ایران که اظهارات خلاف واقع مقامات و مجلسیان را یکی از این مسائل تشخیص داده بودند به شاه پیشنهادی دادند مشابه پیشنهادی که در سال 1336 به دکتر اقبال داده شده بود و نصب تابلو منع دروغگویی داریوش را در کلاسهای مدارس بر آن اضافه کرده بودند ولی برای اجرای این پیشنهاد، دیگر دیر شده بود و دو سال بعد انقلاب شد. یکی از شعارهای انقلاب در طول سال 1357 هجری تحکیم اخلاقیات، نهی دروغ، قطع فساد اداری و سوء استفاده از مقام و منزلت بود. داریوش بزرگ دروغ، دشمن و خشکسالی را در ردیف هم سه خطر بزرگ برای ایران تشخیص داده بود. واژه دروغ در زبان پارسی در طول هزاران سال تغییر نیافته است.
مورخان همچنين مبارزه سران کشور برسر قدرت در تیسفون و نبود اتفاق میان آنان در جریان تصمیمگیری ها، برقرار شدن مجدد نظام ارباب و رعیتی (فئودالیته، پس از درگذشت خسروانوشیروان) و بالاخره شخصیت ضعیف و مردّد بودن یزدگرد سوم در گرفتن تصمیم و اجرا باعث فروپاشي امپراتوري ايران بشمارآورده اند. اين فروپاشي درپي شکست نظامی ایران در قادسیه (به فاصله ای کوتاه از کوفه ـ نجف) در نوامبر 636 میلادی (نبرد 4 روزه بامداد 16 تا شامگاه 19 نوامبر)، سپس شکست در نبرد جلولا (نزدیک کرمانشاه و واقع در عراق کنونی که کوههای زاگرس از آنجا آغاز می شود) در ماه مه 637 و آنگاه در نبرد نهاوند صورت گرفت. شمار نظامیان ایران در این نبردها سه برابر عرب ها بود. فرماندهی نیروهای عرب را در این جنگها سعد بن ابی وقاص از سران قریش و بستگان پیامبر اسلام برعهده داشت. به باور اين مورخان، یزدگرد سوم که در مرو و در سال 651 ترور شد نباید همان اشتباه داریوش سوم را می کرد و به سمت شمال شرقی کشور می رفت باید به منطقه فارس و بختیاری می رفت که نیروی عرب قادر به نبرد در کوهستان نبود. در برخی از تفسیرهای تاریخی سه دهه گذشته هم پهلوی دوم (محمدرضاشاه) از لحاظ تردید و دودلی در ردیف یزدگرد سوم و داریوش سوم قرارداده شده است.